خود را شبی در آینه دیدم دلم گرفت
از فکر اینکه قد نکشیدم دلم گرفت
از فکر اینکه بال و پری داشتم ولی
بالاتر از خودم نپریدم دلم گرفت
از اینکه با تمام پس انداز عمر خود
حتی ستاره ای نخریدم دلم گرفت
کم کم به سطح آینه برف می نشست
دستی بر آن سپید کشیدم دلم گرفت
دنبال کودکی که در آن سوی برف بود
رفتم ولی به او نرسیدم دلم گرفت
نقاشی ام تمام شد و زنگ خانه خورد
من هیچ خانه ای نکشیدم دلم گرفت
شاعر کنار جو گذر عمر دید و من
خود را شبی در آینه دیدم دلم گرفت
--- ---از ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺍﯼ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ : چه کسی ﺭﺍ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ ؟
ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ خندید و ﮔﻔﺖ: "ﻋﺸﻘﻢ" ﺭﺍ...
ﮔﻔﺘﻨﺪ : "ﻋﺸﻘﺖ" ﮐﯿﺴﺖ ؟؟ ﮔﻔﺖ : "ﻋﺸﻘﯽ" ﻧﺪﺍﺭﻡ !!
ﺧﻨﺪﯾﺪﻧﺪ ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﺑﺮﺍﯼ "ﻋﺸﻘﺖ" ﺣﺎﺿﺮﯼ ﭼﻪ کارها ﮐﻨﯽ....؟
ﮔﻔﺖ : ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻋﺎﻗﻼﻥ ﻧﻤﯿﺸﻮﻡ، ﻧﺎﻣﺮﺩﯼ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻢ...، خیانت نمیکنم...
دور نمیزنم.... وعده سر خرمن نمیدهم...دروغ نمیگویم..خیانت نمیکنم....
و ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺩﺍﺷﺖ، ﺗﻨﻬﺎﯾﺶ ﻧﻤﯿﮕﺬﺍﺭﻡ، ﻣﯿﭙﺮﺳﺘﻤﺶ...
ﺑﯽ ﻭﻓﺎﯾﯽ ﻧﻤﯿﮑﻨﻢ، ﺑﺎ ﺍﻭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﻮﺩ ..
برایش فداکاری خواهم کرد..ناراحت و نگرانش نمیکنم...غمخوارش میشوم...
ﮔﻔﺘﻨﺪ : ولی ﺍﮔﺮ ﺗﻨﻬﺎﯾﺖ ﮔﺬﺍﺷﺖ ...، ﺍﮔﺮ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﻧﺪﺍﺷﺖ ..، اﮔﺮ ﻧﺎﻣﺮﺩﯼ ﮐﺮﺩ ، ﺍﮔﺮ ﺑﯽ ﻭﻓﺎ ﺑﻮﺩ..اگر ترکت کرد ﭼﻪ...؟
اشک بر چشمانش حلقه زد و ﮔﻔﺖ : ﺍﮔﺮ ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﻧﺒﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﻦ "ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ" ﻧﻤﯿﺸﺪم..
--- ---
صبح است...
یاس را باید کاشت
تووی گلدان ظریفی که پر از عطر خداست وسپس گلدان را
روی یک میز گذاشت.
پرده ها را باید پس زد..
وبه خورشید
فضا داد که آرام بتابدبر آن.
آن زمان خواهی دید با شمیم گل یاس،
تو چه احساس قشنگی داری
ودرخشان شدن برگ گیاه
چه تماشا دارد
در دلت بوته ای از یاس بکار
یاسی از عاطفه،امید،محبت،ادراک
وبدان بی تردید زندگی با تو سر مهر و وفا خواهد داشت.
روزتون گرم و پر انرژی.....☺
--- ---
اشك خورشيد را ديده اي؟
آن هنگام كه خود را در انبوه ظلماني ابر هاي باران زده اسير مي بيند؟
من آن قطره اشك دردمند دردناكم!
لبخند شب بي ستاره را ديده اي كه بر لب جغد شومي نقش مي بندد؟
من آن لبخند تلخ بي خواهانم!
غم را ديده اي وقتي سر بر ديوار زندان سرد مي كوبد؟
من آن غم محبوسم در حصار خاطره هاي مرده ام.
من آن اشك نورانيم كه بر گونه ي خشكيده ي دخترك فقير قصه ها ميميرد.
من آن لبخند بي رحمي ام كه بر اشك غم ترحم مي كند!
من آن اندوه ابدي ام كه تمام رنج هاي عالم به حال زارش مي گريند.......
تورا از بین صدها گل من احمق جدا کردم
نفهمیدم غلط کردم من از اول خطا کردم
به یادت مانده آن روزی که با لبخندو با چشمک
نشستی در کنارمن خودم را جابه جا کردم؟
شدی نزدیک وهی گفتی ضرر حالا ندارد که
پسندیدم تو را من هم ولی نازو ادا کردم
شروع شد ار تباط ما بدون فکر وبی منطق
لگد کردم غرورم را ووجدان را رها کردم
پیامک می زدی هرشب سر ساعت دقیقا 9
خودت را کشتی و آخر شمارا تو صدا کردم
وکم کم این پیامکها عجیب ومهربانتر شد
ومن هم ...... ادامه مطلب
هنوز صدای قدم هایت را پشت سرم می شنوم
که همچون غریبه ای مرا بی تفاوت دنبال می کنی
ومن این چنین پیش خود می پندارم که هنوز …
با گام هایت مسیرمرا دنبال می کنی ولی افسوس …
مرگ بر دوراهی ها ، لعنت بر هرچه بیراهه است
آری به اولین دوراهی که رسیدیم دیگر صدای قدم هایت نیامد
تو رفته بودی همه گفتند که تو عابری بیش نبودی …
دبير زيست:
عشق مرضي است كه ميكروب آن از راه چشم وارد بدن مي شود.
دبير شيمي :
عشق تنها اسيدي است كه در قلب اثر دارد.
دبير ادبيات :
عشق بايد مثل عشق ليلي و مجنون باشد.
دبير ديني :
عشق يك مو هبت الهي است كه خداوند بر بندگانش هديه كرده است.
دبير رياضي :
نسيت عشق به بدن مثل نسبت خون به بدن است.
دبير ورزش :
عشق يك توپ فوتبال است كه به دروازه هر قلبي اثابت مي كند....
--- ---
Solituda
Redamdo por la via
Como un pobre peregrino
Encerrado en la puerta
Que no me quede un amigo
Y estami mar amarrada
Abandonada y solito
Pero mi vida , se enclavara
Se enclavara como las aguas de un rio.....
pero mi vida , se enclavara
Como las aguas que un hombre
He vivido....
تنهایی
همچون یک آواره ی خانه به دوش
در میان زندگی غلتیدم
در پشت درب های بسته زندانی شده ام
و هیچ دوستی برایم باقی نمانده
و دریای وجودم محصور شده
رها شده و تنهایم
ولی زندگی ِ من به آن راه خواهد یافت
همانند آب های رودخانه
که به دریا می ریزند
ولی زندگی ِ من به آن راه خواهد یافت
همانند آب که انسان
...به آن زنده است
زندگی شطرنج دنیا و دل است
قصه ی پررنج صدهامشکل است
شاه دل کیش هوسها می شود
پای اسب آرزوها در گل است
فیل بخت ما عجب کج می رود
در سر ما بس خیالی باطل است
ما نسنجیده پی فرزین او
غافل از اینکه حریفی قابل است
مهره های عمر من نیمش برفت
مهره های او تمامش کامل است
--- ---
این روزها زیاد اشک ازچشمانم جاری می شود
می گویند حساسیت فصلی است...
آری......چشمانم به فصل بی تو بودن حساس است......
--- ---
هر چه زیباست مرا یاد تو می اندازد
آن که بیناست مرا یاد تو می اندازد
تو که نزدیک تر از من به منی می دانی
دل که شیداست مرا یاد تو می اندازد
هر زمان نغمه ی عشقی است که من می شنوم
از تو گویاست ، مرا یاد تو می اندازد
دیگران هر چه بخواهند بگویند که عشق
بی کم و کاست مرا یاد تو می اندازد
ساعتی نیست فراموش کنم یاد تو را
غم که با ماست مرا یاد تو می اندازد
--- ---
در نهان، به آنانی دل میبندیم که دوستمان ندارند،
و در آشکارا
از آنانی که دوستمان دارند غافلیم.
شاید این است دلیل تنهایی ما
"دکتر علی شریعتی"
--- ---
When U Were 15 Yrs Old, I Said I Love U...
U Blushed.. U Look Down And Smile
وقتی 15 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم ...صورتت از شرم قرمز شد و سرت رو به زیر انداختی و لبخند زدی...
When U Were 20 Yrs Old, I Said I Love U...
U Put Ur Head On My Shoulder And Hold My Hand...
Afraid That I Might Dissapear...
ادامه مطلب...
--- ---
این عکس در سایت فیسبوک در طول 8 ساعت 224 هزار لایک خورده و 65 هزار بار به اشتراک گذاشته شده است.
از پیرمرد پرسیده شد: میخواهید برای همسرتان کارت تبریک بگیرید.
پیرمرد با چشمان اشک آلود گفت :که همسرم 3 سال پیش در اثر ابتلا به سرطان سینه فوت کرده اما من هنوز به خرید نان و کارت تبریک ولنتاین ادامه میدهم و بر سر مزار همسرم میبرم تا بداند که تنها کسی هست که همیشه در قلب من بوده ، هست و خواهد بود
من دلم می خواهدخانه ای داشته باشم پردوست
.کنج هردیوارش دوستهایم بنشینندآرام،گل بگو،گل بشنو
هرکسی می خواهد واردخانه پرعشق وصفایم گردد،یک سبدبوی گل سرخ به من هدیه کند.
شرط واردگشتن،شست وشوی دلهاست.
شرط آن داشتن دل بی رنگ وریاست .
بردرش برگ گلی می کوبم،
روی آن باقلم سبزبهار،
می نویسم ای یارخانه مااینجاست.
تاکه سهراب نپرسددیگر خانه دوست کجاست؟
.: Weblog Themes By Pichak :.