می گویند انسان در داشتن باور آزاد است؛ می تواند به سنگ باور داشته باشد به شرط آنکه سر کسی را نشکند. می تواند به آتش باور داشته باشد به شرط آنکه خانه کسی را نسوزاند. می تواند به آب باور داشته باشد به شرط آنکه زیر آب کسی را نزند. می تواند به خورشید باور داشته باشد به شرط آنکه آنرا یگانه منبع روشنایی انسان نداند.می تواند به عشق باور داشته باشد به شرط آنکه عشق دیگران را پست نشمارد.می تواند به مال و مکنت باور داشته باشد به شرط آنکه برای فخر فروشی نباشد.می تواند به علم و دانش باور داشته باشد به شرط آنکه آنرا تنها نجات انسان نداند.می تواند آزادی را باور داشته باشد به شرط آنکه آنرا در اسارت دیگران نبیند.می تواند خوشبختی را باور داشته باشد به شرط آنکه در بدبختی دیگران نباشد.می تواند به خدای یکتا باور داشته باشد به شرط آنکه دیگران را کافر و ملحد نشمارد.
--- ---
وصيت نامه ي وحشي بافقي
روز مرگم، هر که شيون کند از دور و برم دور کنيد
همه را مســــت و خراب از مــــي انــــگور کنيـــــد
مزد غـسـال مرا سيــــر شــــرابــــــش بدهيد
مست مست از همه جا حـــال خرابش بدهيد
بر مزارم مــگــذاريــد بـيـــايد واعــــــظ
پـيــر ميخانه بخواند غــزلــي از حــــافـــظ
جاي تلقــيـن به بالاي سرم دف بـــزنيـــد
شاهدي رقص کند جمله شما کـــف بزنيد
روز مرگــم وسط سينه من چـــاک زنيـد
اندرون دل مــن يک قـلمه تـاک زنـيـــــــد
روي قــبـــرم بنويـسيــد وفــــادار برفـــت
آن جگر سوخته خسته از اين دار برفــــت
--- ---
دبير زيست:
عشق مرضي است كه ميكروب آن از راه چشم وارد بدن مي شود.
دبير شيمي :
عشق تنها اسيدي است كه در قلب اثر دارد.
دبير ادبيات :
عشق بايد مثل عشق ليلي و مجنون باشد.
دبير ديني :
عشق يك مو هبت الهي است كه خداوند بر بندگانش هديه كرده است.
دبير رياضي :
نسيت عشق به بدن مثل نسبت خون به بدن است.
دبير ورزش :
عشق يك توپ فوتبال است كه به دروازه هر قلبي اثابت مي كند....
--- ---
Solituda
Redamdo por la via
Como un pobre peregrino
Encerrado en la puerta
Que no me quede un amigo
Y estami mar amarrada
Abandonada y solito
Pero mi vida , se enclavara
Se enclavara como las aguas de un rio.....
pero mi vida , se enclavara
Como las aguas que un hombre
He vivido....
تنهایی
همچون یک آواره ی خانه به دوش
در میان زندگی غلتیدم
در پشت درب های بسته زندانی شده ام
و هیچ دوستی برایم باقی نمانده
و دریای وجودم محصور شده
رها شده و تنهایم
ولی زندگی ِ من به آن راه خواهد یافت
همانند آب های رودخانه
که به دریا می ریزند
ولی زندگی ِ من به آن راه خواهد یافت
همانند آب که انسان
...به آن زنده است
A light descended on earth,
I saw two footprints in the desert sands.
Wherefr om had it come?
And where was it going?
Only two footprints were visible,
Maybe somebody had stopped on the ground by mistake.
Suddenly the footprints started moving,
Light followed the footprints,
The footprints were lost.
I watched myself fr om the opposite direction:
A cavity was filled by death
And I started to move in my dead corpse,
I could hear the sound of my footsteps from distance,
Maybe I was passing a desert.
I was imbued with a lost expectation.
Suddenly a light fell on my dead body
And I resurrected with anxiety:
Two footprints filled my existence.
Wh erefrom had it come?
Wh ere was it going?
Only two footprints were visible
Maybe somebody had stopped on the ground my mistake
نام شعر : برخورد
نوری به زمین فرود آمد
نوری به زمین فرود آمد:
دو جاپا بر شنهای بیابان دیدم.
از كجا آمده بود؟
به كجا می رفت؟
تنها دو جاپا دیده می شد.
شاید خطایی پا به زمین نهاده بود.
ناگهان جاپاها براه افتادند.
روشنی همراهشان میخزید.
جاپاها گم شدند،
خود را از روبرو تماشا كردم:
گودالی از مرگ پر شده بود.
و من در مرده خود براه افتادم.
صدای پایم را از راه دوری میشنیدم،
شاید از بیابانی میگذشتم.
انتظاری گمشده با من بود.
ناگهان نوری در مردهام فرود آمد
و من در اضطرابی زنده شدم:
دو جاپا هستیام را پر كرد.
از كجا آمده بود؟
به كجا میرفت؟
تنها دو جاپا دیده میشد.
شاید خطایی پا به زمین نهاده بود
نطق آزاد و بیان آزاد است روح آزاد و روان آزاد است
همه جا زمزمه ی آزادی است پیر آزاد و جوان آزاد است
در هدف ساختن سینه ی خلق تیر آزاد و کمان آزاد است
از پی ریختن خون بشر تیغ آزاد و سنان آزاد است
اگر از وضع جهان نالانی ناله آزاد و فغان آزاد است
بر سر خود بزن و نعره بکش دست آزاد و دهان آزاد است
--- ---
زندگی شطرنج دنیا و دل است
قصه ی پررنج صدهامشکل است
شاه دل کیش هوسها می شود
پای اسب آرزوها در گل است
فیل بخت ما عجب کج می رود
در سر ما بس خیالی باطل است
ما نسنجیده پی فرزین او
غافل از اینکه حریفی قابل است
مهره های عمر من نیمش برفت
مهره های او تمامش کامل است
--- ---
این روزها زیاد اشک ازچشمانم جاری می شود
می گویند حساسیت فصلی است...
آری......چشمانم به فصل بی تو بودن حساس است......
--- ---
.: Weblog Themes By Pichak :.