هنگامي كه دري از خوشبختي به روي ما بسته ميشود ، دري ديگر باز مي شود
ولي ما اغلب چنان به دربسته چشم مي دوزيم كه درهاي باز را نمي بينيم
--- ---
زندگی اجباریست!
زندگی در گرو خاطره هاست!
خاطره در گرو فاصله هاست!
فاصله تلخ ترین خاطره هاست!!!
--- ---
کوه چون سنگ بودتنهاشد،یاچون تنهابودسنگ شد.
من که نه سنگ بودم نه کوه،من چراتنهاشدم؟؟؟؟؟؟؟
--- ---
عجب تتاقضی است!همه جا صحبت از (انفجارجمعیت) است
ولی همه (حس تنهایی) رافریادمیزنند.
--- ---
به کسي اعتماد کن که بتواند سه چيز را در تو تشخيص دهد:
اندوه پنهان شده در لبخندت را ، محبت نهان در عصبانيتت را
و معناي حقيقي سکوتت را....
--- ---
Charles
Never break four things in your life: Trust, Promise, Relation & Heart. Because when they break they don't make noise but pains a lot.
چارلز
در زندگی خود هیچوقت چهار چیز را نشکنید.
اعتماد، قول، ارتباط و قلب. شکسته شدن آنها صدائی ندازد ولی دردناک است.
وامانده ام که تا به کجا می توان گریخت,
از این همیشه ها که ندارند باورم ,
حال مرا نپرس که هنجارها مرا
مجبور می کنند بگویم که بهترم...
ارسال شده از طرف یکی خواننده های خوب وبم -خانم ساناز
--- ---
این من و تو حاصل تفریق ماست
پس تو هم با من بیا تا ما شویم
حاصل جمع تمام قطره ها
می شود دریا بیا دریا شویم
--- ---
ای صبا با تو چه گفتند که خاموش شدی
چه شرابی به تو دادند که مدهوش شدی
تو که اتشکده ی عشق و محبت بودی
چه بلا رفت که خاکستر خاموش شدی
به چه دستی زدی ان ساز شبانگاهی را
که خود از رقت ان بی خود و بی هوش شدی
.... ادامه مطلب
--- ---
امروز امروز است
امروز هر چقدر بخندی و هر چقدر عاشق باشی
از محبت دنیا کم نمیشه پس بخند و عاشق باش
امروز هر چقدر دلها را شاد کنی
کسی به تو خورده نمیگیره پس شادی بخش باش
امروز هرچقدر نفس بکشی
جهان با مشکل کمبود اکسیژن رو به رو نمیشه
پس.......................... ادامه مطلب
--- ---
دلت را خانه ما کن مصفا کردنش با من
به ما درد خود افشا کن مداوا کردنش با من
بیاور قطره اشکی که من هستم خریدارش
بیاور قطره اخلاص دریا کردنش با من
به ما گو حاجت خود را اجابت می کنم آنی
طلب کن هر چه می خواهی مهیا کردنش با من
بیا قبل از وقوع مرگ روشن کن حسابت را
بیاور نیک و بد را جمع و منها کردنش با من
اگر گم کرده ای ای دل کلید استجابت را
بیا یک لحظه با ما باش پیدا کردنش با من
اگر عمری گنه کردی مشو نومید از رحمت
تو توبه نامه را بنویس امضا کردنش با من
"ژولیده نیشابوری"
--- ---
گاهی دلم برای چوپان دروغگو خیلی می سوزد !
بیچاره ۲ بار بیشتر دروغ نگفت انگشت نما شد
ولی ما هنوز صادق ترینیم …
نشنو از نی ، نی حصیری بی نواست
بشنو از دل ، دل حریم کبریاست
نی بسوزد خاک و خاکستر شود
دل بسوزد خانه ی دلبر شود
--- ---
این جمله با یک کلمه یک حرفی آغاز می شود ، کلمه دوم ، دو حرفی است ، کلمه سوم ، سه حرفی ، کلمه چهارم ، چهار حرفی و ... کلمه بیستم بیست حرفی. این جمله بیست کلمه ای است. جالب اینجاست که ترجمه هم در نوع خودش جالب هست.
جمله:
I do not know where family doctors acquired illegibly perplexing handwriting nevertheless, extraordinary pharmaceutical intellectuality counterbalancing indecipherability, transcendentalisms intercommunications incomprehensibleness
ترجمه جمله: نمی دانم این دکترهای خانوادگی این دستخط های گیج کننده را از کجا کسب می کنند ، با این حال سواد پزشکی آنها غیر قابل کشف بودن این دستخط ها را جبران کرده و برغیر قابل کشف بودن دستخطشان برتری دارد.
--- ---
در كتاب حاجيآقا نوشته صادق هدايت (1945)،
حاجي به كوچكترين فرزندش درباره نحوه كسب موفقيت در ايران
نصيحت ميكند:
توي دنيا دو طبقه مردم هستند؛ بچاپ و چاپيده؛
.... ادامه مطلب
--- ---
در روزهایی که دلم شکسته بود
یاد حرفهای "پدر ژپتو" افتادم که میگفت:
پینوکیو !
چوبی بمان...
آدم ها سنگی اند...
دنیایشان قشنگ نیست...
--- ---
دیر گاهیست که تنها شده ام قصه غربت صحرا شده ام
وسعت درد فقط سهم من است بازهم قسمت غم ها شده ام
دگر آیینه ز من بی خبر است که اسیر شب یلدا شده ام
من که بی تاب شقایق بودم همدم سردی یخ ها شده ام
کاش چشمان مرا خاک کنید تا نبینم که چه تنها شده ام…
چند یاد چمن و حسرت پرواز کنم
بشکنم این قفس و بال و پری باز کنم
بس بهار آمد و پروانه و گل مست شدند
... ادامه مطلب
--- ---
صبر کن سهراب!
گفته بودی قایقی خواهم ساخت!!!
قایقت جا دارد؟؟؟
من هم از همهمه اهل زمین دلگیرم…
ما سه چیز را در دوران کودکی جا گذاشتیم :
شادمانی بی دلیل، دوست داشتن بی دریغ، کنجکاوی بی انتها
--- ---
سیگارش را می گذارد زیر لبش و می گوید : آتیش داری داداش ؟!
جواب می دهم : توی جیبم که نه
ولی در دلم دارم … به کارت می آید ؟!
شبی از شبها، شاگردی در حال عبادت و تضرع وگریه و زاری بود. در همین حال مدتی گذشت، تا آنکه استاد خود را، بالای سرش دید، که با تعجب و حیرت؛ او را، نظاره می کند !
استاد پرسید : برای چه این همه ابراز ناراحتی و گریه و زاری می کنی؟
شاگرد گفت : برای طلب بخشش و گذشت خداوند از گناهانم، و برخورداری از لطف خداوند!
استاد گفت : سوالی می پرسم ، پاسخ ده؟
... ادامه مطلب
.: Weblog Themes By Pichak :.