استاد مرتضی مطهری در کتاب حق و باطل جملاتی به این مضمون نوشته اند :
از کودکی همیشه این سوال برایم مطرح بود که :
چرا قطار تا وقتی ایستاده است کسی به او سنگ نمی زند...
اما وقتی قطار به راه افتاد سنگباران می شود...
این معما برایم بود تا وقتی که بزرگ شدم و وارد اجتماع شدم دیدم این قانون
کلی زندگی ما ایرانیان است که هر کسی و هر چیزی
تا وقتی که ساکن است مورد احترام است.
تا ساکت است مورد تعظیم و تجلیل است
اما همینکه به راه افتاد و یک قدم برداشت
نه تنها کسی کمکش نمی کند،
بلکه سنگ است که بطرف او پرتاب میشود
و این نشانه یک جامعه مرده است
ولی یک جامعه زنده فقط برای کسانی احترام قائل است که :
متکلم هستند نه ساکت، متحرکند نه ساکن، باخبرترند نه بیخبرتر.
Happiness in ourlives has three primary principles
خوشبختی زندگی ما بر سه اصل است
ExperienceYesterday
تجربه از دیروز
UseToday
استفاده از امروز
Hope Tomorrow
امید به فردا
You have to live moment to moment, you
Have to live each moment as if it is the
Last moment. So don’t waste it in
Quarreling, in nagging or in fighting.
Perhaps you will not find the next
Moment even for an apology.
از لحظه به لحظه زندگی کردن گريزي نيست.
بايد هر لحظه را چنان زندگی كني كه گوي واپسين لحظه است.
پس وقت را در جدل،گلايه و نزاع تلف نكن.
شايد لحظه بعد حتي براي پوزش طلبي در دست تو نباشد.
1-. صبح ها که از خواب بیدار می شوید، دستگاه عیب سنج و ایرادگیر وجودتان را از کار بیندازید. قول می دهم؛ خورشید درخشان تر، پرنده ها خوش آوازتر، مردم مهربان تر و حتی کسب و کارتان پربرکت تر خواهد شد.
2. در معادلات زندگی هیچ گاه از علامت منفی استفاده نکنید، به خاطر داشته باشید که تفکر منفی از آن چنان قدرتی برخوردار است که می تواند با قرار گرفتن در پشت یک معادله بزرگ زندگی، همه علامت های مثبت آن را تغییر داده و مانند خود منفی بسازد.
...
--- ---
با توجه به اینکه در دنیا 195کشور وجود داره، با نظر رئیس ... کاملاً موافقم!!؛
اسامی کشورهای دنیا(عضو سازمان ملل) در ادامه مطلب
--- ---
می رسد روزی که فریاد وفا را سر کنی
می رسد روزی که احساس مرا باور کنی
می رسد روزی که نادم باشی از رفتار خود
خاطرات رفته ام را مو به مو از بر کنی
می رسد روزی که تنها ماند از من یادگار
نامه هایی را که با دریای اشکت تر کنی
می رسد روزی که تنها در مسیر بی کسی
بوته های وحشی گل را ز غم پرپر کنی
می رسد روزی که صبرت سر شود در پای من
آن زمان احساس امروز مرا باور کنی
می رسد روزی ...
--- ---
باز باران، بی طراوت، کو ترانه؟!
سوگواری ست،رنگ غصه، خیسی غم،
می خورد بر بام خانه، طعم ماتم.
یاد می آرم که غصه،قصه را می کرد کابوس،بوسه می زد بر دو چشمم گریه با لبهای خیسش.
می دویدم، می دویدم، توی جنگل های پوچی، زیر باران مدیحه، رو به خورشید ترانه، رو به سوی شادکامی.
می دویدم، می دویدم، هر چه دیدم غم فزا بود، غصه ها و گریه ها بود،
بانگ شادی پس کجا بود؟
این که می بارد به دنیا، نیست باران، نیست باران، گریه ی پروردگار است،
اشک می ریزد برایم.
می پریدم از سر غم، می دویدم مثل مجنون، با دو پایی مانده بر ره
از کنار برکه ی خون.
باز باران، بی کبوتر، بوف شومی سایه گستر، باز جادو، باز وحشت،
بی ترانه، بی حقیقت، کو ترانه؟! کو حقیقت؟!
هر چه دیدم زیر باران، از عبث پر بود و از غم، لیک فهمیدم که شادی
مرده او دیگر به دلها، مرده در این سوگواری…
بی وجدانها اینان هم همچون شما انسانند. اگر مرهمی بر دردشان نیستید با خنده بازار نمک بر زخمشان نپاشید.
آی آدمها که نشسته اید خموش اندکی فریاد. اندکی گام برداشتن و اندکی دست گیری. اینجا آذربایجان است همان جایی که افتخارش را بر سینه می زنیم. اینک دریابیم مادران و پدرانی را که دیشب زیر یک سقف بودند و اکنون در میان آوارها به دنبال هم می گردند. اکنون دریابیم انسانهایی از جنس خودمان را که دیشب افطار را در کنار هم صرف کردند و اکنون سفره هایشان مملو از خاک و سنگ وسیمان است. دریابیم سفره های سحری ای را که اکنون بی کس مانده است. مگذاریم این فاجعه بیش از بیش عزیزانمان را بیازارد. این سفره ها نباید خالی بمانند. این دستها نباید همچنان زیر آوار بمانند باید دستها را گرفت. نگاه نگران و گریان کودکانمان به دنبال ما می گردند. چشم هایشان را منتظر مگذاریم.
یاری کن ای هموطن. المپیک اینجاست و قهرمان اش تویی هستی که می ایستی و دست هموطن خود را می گیری. جایزه هم نه سکه است و نه مدال. تنها اشک های کودکی است که سر بر سینه ات یک دل سیر از جدایی می گرید.
هموطن یاری کن .اکنون برادر و خواهرت در گوشه ای از بیمارستانهای آذربایجان عزیزمان شاید منتظر قطره ای خون است، بگذارید این خون هایمان دوباره بر جسم تکیده ی دوستانمان زندگی بخشد. اهدای خون اهدای زندگی است پس دریغ مکنیم.آب، غذا و دارو نیز بدشدت مورد نیاز است. به عنوان جزء کوچکی از جامعه آذربایجان تمامی مبالغ جمع شده در تی اف سی پلاس را نیز برای کمک به زلزله زدگان آذربایجان اهدا می کنیم. اکنون هنگام دریغ نیست، هستند بسیاری که به کمک ما نیاز دارند. دستهای معمصومشان را خالی مگذاریم.
شاید روزگاری منی که این متن را می خوانم نیازمند یاری هموطنانم باشم.آذربایجان اکنون به سوگ نشسته است و داغدار است. کمک کنیم تا داغمان بیشتر از این نگردد.
--- ---
زن و شوهر پیری با هم زندگی می کردند. پیر مرد همیشه از خروپف همسرش شکایت داشت و پیر زن هرگز زیر بار نمیرفت و گلههای شوهرش رو به حساب بهانه گیریهای او میگذاشت. این بگو مگوها همچنان ادامه داشت. تا اینکه روزی پیر مرد فکری به سرش زد و برای اینکه ثابت کند زنش در خواب خروپف میکند و آسایش او را مختل کرده است ضبط صوتی را آماده میکند و شبی همه سر و صدای خرناسهای گوشخراش همسرش را ضبط میکند. پیر مرد صبح از خواب بیدار میشود و شادمان از اینکه سند معتبری برای ثابت کردن خروپفهای شبانه او دارد به سراغ همسر پیرش میرود و او را صدا میکند، غافل از اینکه زن بیچاره به خواب ابدی فرو رفته است! از آن شب به بعد خروپفهای ضبط شده پیرزن، لالایی آرام بخش شبهای تنهایی او میشود.
--- ---
خدایا تو میدانی انسان بودن و ماندن چه دشوار است
چه زجری میکشد آن کس که انسان است و از عشق سرشار!
خدايا کفر نمیگويم
پريشانم
چه میخواهی تو از جانم؟!
مرا بی آنکه خود خواهم اسير زندگی کردی.
خداوندا!
اگر روزی ز عرش خود به زير آیی......... ادامه مطلب
.: Weblog Themes By Pichak :.