مي توان با يک گليم کهنه هم روز را شب کرد و شب را روز کرد
مي توان با هيچ ساخت
مي توان صد بار هم مهرباني را خدا را عشق را
با لبي خندانتر از يه شاخه گل تفسير کرد
مي نوان بي رنگ بود
همچو آب چشمه اي پاک و زلال
مي توان در فکر باغ و دشت بود
عاشق گلگشت بود
مي توان اين جمله را در دفتر فردا نوشت
خوبي از هر چيز ديگر بهتر است...
مرد را به عقلش نه به ثروتش
زن را به وفايش نه به جمالش
دوست را به محبتش نه به کلامش
--- ---
دست کسی را توی حنا گذاشتن
( این ضرب المثل را در باره ی کسی به کار می برند که وسط کاری تنها گذاشته شده باشد یا در وضعیتی قرار گرفته باشد که هیچ کاری از او بر نیاید).
"حنا" گیاهی است از رده ی دولپه ای های جدا گلبرگ که به صورت درختچه در شمال و مشرق افریقا، عربستان سعودی و ایران ( در نواحی جنوبی مانند بم) کاشته می شود. در ایران برگ های درخت حنا را بیش تر به کرمان و یزد می برند و در آسیاب های مخصوصی می سایند و از آن پودر رنگ حنا می سازند.
در گذشته که وسایل آرایش و زیبایی به فراوانی امروز نبود، مردان و زنان دست و پا و سر و موی و گیسو و ریش و سبیل خود را حنا می بستند و از آن برای زیبایی و پاکیزگی و گاه برای جلوگیری از سردرد استفاده می کردند.
برای این کار، مردان و زنان به گرمابه می رفتند و در شاه نشین آن، یعنی جایی که پس از خزینه گرفتن در آن جا دور هم می نشستند، می رفتند. حنا را آب می کردند و در یکی از گوشه های شاه نشین می نشستند و دلاک حمام نخست موی سر و ریش و سبیل و گیسوی آنان را حنا می بست و سپس "دست و پایشان را توی حنا می گذاشت".
شخص حنا بسته ناگزیر بود که ساعت ها در آن گوشه ی حمام از جای خود تکان نخورد تا رنگ، خودش را بگیرد و دست و پایشان خوب حنایی شود. در این چند ساعت آنان برای آن که حوصله شان سر نرود با کسانی که مانند خودشان دست و پایشان توی حنا بود باب گفت و گو را باز می کردند و از هر دری سخن می گفتند. حمامی هم در این مدت از آنان با نوشیدنی های خنک کننده ( که به آن ها "تبرید" می گفتند) مانند آب هندوانه و انواع شربت پذیرایی می کرد و چون آنان قادر به انجام هیچ کاری نبودند خود حمامی این نوشیدنی ها را بر دهان آنان می گذاشت تا بنوشند و کمبود آب بدنشان را که در این مدت بر اثر شدت حرارت حمام به صورت عرق بر سر و صورتشان جاری بود جبران کنند.
این حالت که در آن شحص حنا بسته قادر به انجام هیچ کاری نبوده است بعدها رفته رفته از چهاردیواری حمام بیرون آمد و در دهان مردم به صورت ضرب المثل در آمد.
--- ---
اگر میدانستم این آخرین دقایقی است که تو را میبینم،
به تو میگفتم «دوستت دارم» و نمیپنداشتم تو خود این را میدانی.
همیشه فردایی نیست تا زندگی فرصت دیگری برای جبران این
غفلتها به ما دهد. کسانی را که دوست داری همیشه کنار خود داشته باش و بگو چقدر به آنها علاقه و نیاز داری.
مراقبشان باش. به خودت این فرصت را بده تا بگویی: «مرا ببخش»، «متاسفم»، «خواهش میکنم»، «ممنونم» و از تمام عبارات زیبا و مهربانی که بلدی استفاده کن. هیچکس تو را به خاطر نخواهد آورد اگر افکارت را چون رازی در سینه محفوظ داری. خودت را مجبور به بیان آنها کن. به دوستان و همهی آنهایی که دوستشان داری
بگو چقدر برایت ارزش دارند. اگر نگویی فردایت مثل امروز خواهد بود
و روزی با اهمیت نخواهد گشت. ... . همراه با عشق
گابریل گارسیا مارکز
--- ---
همه ی ما با افرادی روبه رو شده ایم که کنترل احساساتشان را سر کار از دست می دهند، درها را می کوبند، سر همکاران یا مشتریان فریاد می زنند و چیزهایی میگویند که خیلی زود پشیمان می شوند.
اشخاصی را دیده ایم که در جلسات کاری نمیتوانند جلوی عصبانیت خود را بگیرند چون با عقاید و نظراتشات مخالفت شده است یا اینکه فرد دیگری را به جای آنها نشانده اند.
از وقتی بچه بودیم به ما می گفتند "مثل یک مرد رفتار کن" و جلوی فوران احساساتت را بگیر، حال می بینیم که بسیاری از همکارانمان سر کار به خاطر عدم توانایی در فرو نشاندن خشم و عصبانیت و احساساتشان دست به از بین بردن خود و اعتبارشان می زنند. در اینجا می خواهیم به نکاتی اشاره کنیم که با کمک آنها می توانید جلوی احساسات منفی و عصبانیت هایتان را سر کار بگیرید و همچنان موفق سر کار خود باقی بمانید.
1. کمی قدم بزنید تا عصبانیتتان فروکش کند
در طی یک جلسه کاری، وقتی کسی از سبک مدیریت یا بخش تحت اداره ی شما ایراد می گیرد، عصبانی نشوید. وقتی می بینید که در صدد خشمگین شدن هستید، خود را از آن محل دور کنید. بهانه ای بیاورید و از جلسه بیرون روید تا بتوانید عصبانیتتان را فروکش دهید. اگر برای فروکش کردن خشمتان به خود فرصت دهید می توانید کنترل احساساتتان را دوباره به دست آورید.
2. قبل از نشان دادن هرگونه واکنش، توضیح بخواهید
با پرسیدن سوال های مختلف وقت را بگذرانید. می توانید از صحبت های دیگران استفاده کرده و سوالاتی از آنها بپرسید. با این کار به آن فرد زمان می دهید که اشتباه خود را تصحیح کند.
...
--- ---
چه رسم جالبی است !!!
محبتت را میگذارند پای احتیاجت …
صداقتت را میگذارند پای سادگیت …
سکوتت را میگذارند پای نفهمیت …
نگرانیت را میگذارند پای تنهاییت …
و وفاداریت را پای بی کسیت …
و آنقدر تکرار میکنند که خودت باورت میشود که تنهایی و بیکس و محتاج !!!
.آدمها آنقدر زود عوض می شوند …
آنقدر زود که تو فرصت نمی کنی به ساعتت نگاهی بیندازی
و ببینی چند دقیقه بین دوستی ها تا دشمنی ها فاصله افتاده است …
.زیاد خوب نباش …
زیاد دم دست هم نباش …حکایت ما آدم ها …
حکایت کفشاییه که …
--- ---
فکرم همهجا هست، ولی پیش خدا نیست
سجاده زردوز که محرابِ دعا نیست
گفتند سر سجده کجا رفته حواست؟
اندیشه سیال من ـ ای دوست ـ کجا نیست؟!
از شدت اخلاص من عالَم شده حیران
تعریف نباشد، ابداً قصد ریا نیست !
از کمیتِ کار که هر روز سه وعده
از کیفیتش نیز همین بس که قضا نیست
یکذره فقط کُندتر از سرعت نور است
هر رکعتِ من حائز عنوان جهانیست!
...........مابقی در ادامه مطلب
--- ---
من خدایی دارم،
که در این نزدیکیست
نه در آن بالاها
مهربان، خوب، قشنگ
چهرهاش نورانیست
گاهگاهی سخنی میگوید،
با دل کوچک من،
سادهتر از سخن ساده من
او مرا میفهمد
او مرا میخواند
او مرا میخواهد
او همه درد مرا میداند
یاد او ذکر من است،
در غم و در شادی
چون به غم مینگرم،
آن زمان رقصکنان میخندم
که خدا یار من است،
که خدا در همه جا یاد من است
او خداییست که همواره مرا میخواهد
او مرا میخواند
او همه درد مرا میداند...
--- ---
"A poor workman blames his tools."
ترجمه: «کارگر بیمهارت، ابزار کارش را مقصر میداند.»
مترادف فارسی: «عروس نمیتوانست برقصد، میگفت زمین کج است.»یا " وقتی زمین سفت است ، گاو از چشم گاو می بیند ."
"A bird in the hand is worth two in the bush."
ترجمه«یک پرنده در دست، بهتر از دوتا روی درخت است.»
مترادف فارسی: «سرکه نقد به از حلوای نسیه.»
"Absence makes the heart grow fonder."
ترجمه: «دوری باعث علاقمندی می شود.»
مترادف فارسی: «دوری و دوستی.»
"A cat may look at a king."
ترجمه: «شاید که گربه به شاهی نظر کند.»
مترادف فارسی: «به اسب شاه گفته یابو.»
"A chain is no stronger than its weakest link."
ترجمه: «استحکام زنجیر به اندازه ضعیفترین حلقه آن است.» ویلیام شکسپیر در نمایشنامه ژولیوس سزار
"A coward dies a thousand times before his death. The valiant never taste of death but once."
ترجمه: «ترسو هزاربار پیش از مرگ میمیرد. آدم نترس فقط یکبار مزه مرگ را میچشد.»
--- ---
Two heads are better than one
دو تا فکر بهتر از یک فکره
Do as I say, not as I do
اول خودتو اصلاح کن بعد دیگران رو نصیحت کن
If you cant stand the heat, get out of the kitchen
خر ما از کُرّه گی دم نداشت
Make hay while the sun shine
شانس یک بار در خونه آدم رو می زنه
Strike while the iron is hot
تا تنور داغه نون رو بچسبون
پیگیری در ادامه مطلب...
--- ---
.: Weblog Themes By Pichak :.