اگر عشق بورزید می گویند که سبک مغزید...

اگر شاد باشید می گویند که ساده لوح وپیش پا افتاده اید....

اگر سخاوتمند و نوعدوست باشید می گویند که مشکوکید...


اگر گناهان دیگران را ببخشید می گویند ضعیف هستید...


اگر اطمینان کنید می گویند که احمقید...


اگر تلاش کنید که جمع این صفات را در خود گرد آورید٬


مردم تردید نخواهند کرد که شیاد و حقه بازید.


 

--- ---

تاريخ : جمعه 27 بهمن 1391برچسب:, | 1:44 | نویسنده : nsm.lxb |

ترجيح ميدهم با كفشهايم در خيابان راه بروم و به خدا فكركنم

تا اين كه در مسجد بشينم و به كفشهايم فكر كنم

--- ---

تاريخ : جمعه 27 بهمن 1391برچسب:, | 1:40 | نویسنده : nsm.lxb |

زنده بودن را به بیداری بگذرانیم

که سالها به اجبار خواهیم خفت .

--- ---

تاريخ : جمعه 27 بهمن 1391برچسب:, | 1:38 | نویسنده : nsm.lxb |

 در سرزمینی که سایه آدمهای کوچک بزرگ شد

در آن سرزمین آفتاب در حال غروب است.

--- ---

تاريخ : جمعه 27 بهمن 1391برچسب:, | 1:35 | نویسنده : nsm.lxb |


من ستایشگر معلمی هستم كه اندیشیدن

را به من بیاموزد نه اندیشه ها را 

--- ---

تاريخ : جمعه 27 بهمن 1391برچسب:, | 1:23 | نویسنده : nsm.lxb |


ای خدای بزرگ به من کمک کن تا وقتی می خواهم درباره ی راه

رفتن کسی قضاوت کنم, کمی با کفش های او راه بروم .

--- ---

تاريخ : جمعه 27 بهمن 1391برچسب:, | 1:21 | نویسنده : nsm.lxb |

شرم از خویش عالی ترین اوج خود آگاهی ست .

--- ---

ادامه مطلب
تاريخ : جمعه 26 بهمن 1391برچسب:, | 23:54 | نویسنده : nsm.lxb |

اگر روزگاری ، شأن و مقام تو پایین آمد ، ناامید مشو . آفتاب هر روز هنگام غروب پایین می رود تا بامداد روز دیگر بالا بیاید . 

 

--- ---

ادامه مطلب
تاريخ : پنج شنبه 26 بهمن 1391برچسب:, | 23:38 | نویسنده : nsm.lxb |

 انسانهای بزرگ درباره عقاید سخن می گویند

انسانهای متوسط درباره وقایع سخن می گویند

انسانهای کوچک پشت سر دیگران سخن می گویند


انسانهای بزرگ درد دیگران را دارند 

انسانهای متوسط درد خودشان را دارند 

انسانهای کوچک بی دردند

--- ---

ادامه مطلب
تاريخ : پنج شنبه 26 بهمن 1391برچسب:, | 23:6 | نویسنده : nsm.lxb |

 

حالم بد نيست غم کم می خورم
کم که نه! هر روز کم کم می خورم
آب می خواهم، سرابم می دهند
عشق می ورزم عذابم می دهند
خود نمی دانم کجا رفتم به خواب
از چه بيدارم نکردی؟ آفتاب!!!!
خنجری بر قلب بيمارم زدند
بی گناهی بودم و دارم زدند
دشنه ای نامرد بر پشتم نشست
ازغم نامردمی پشتم شکست
سنگ را بستند و سگ آزاد شد
يک شبه بيداد آمد داد شد
عشق آخر تيشه زد بر ريشه ام
تيشه زد بر ريشه ی انديشه ام
عشق اگر اينست.......... ادامه مطلب

--- ---

ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 19 دی 1391برچسب:, | 22:25 | نویسنده : nsm.lxb |

 

بغض هایم را به آسمان سپرده ام ،

خدا به خیر کند باران امشب را...

--- ---

تاريخ : دو شنبه 18 دی 1391برچسب:, | 21:37 | نویسنده : nsm.lxb |

 تویی که مرا در حال سقوط می بینی ،

آیا تا به حال اندیشیده ای که شاید! تو وارونه ایستاده ای

--- ---

تاريخ : دو شنبه 18 دی 1391برچسب:, | 11:14 | نویسنده : nsm.lxb |

 

هر چقدر هم که ضعيف باشی گاهی اوقات

می توانی تکیه گاه باشی

--- ---

تاريخ : یک شنبه 17 دی 1391برچسب:, | 20:26 | نویسنده : nsm.lxb |

بـاز ای دوسـت تـــــــرا دل نگـران می بینـم
درپـس خنـده ی تــــو آه و فغان می بینـم

ســر فـرو بـرده بـه زیــر پـــرو بــال پرواز
مـرغ پرواز دلـــت، بی هیجـان می بینـم

تـو که چون بلبل شوریـده غـزل می خواندی
اینک آوای تـــــرا سـوز نهــان می بینـم

مضطرب درپـی یک غنـچه ی شـاد وخنـدان
باز پــروانه صفت در طیـــران می بینـم

دل تــــو لانه ی مهــــراسـت، خــدا می داند
غـم و انـدوه تـــو با دیده ی جان می بینـم

زخـم خوردی تـــــوازآن رسـم بـد بـد کردار
مهرورزان! همه را سـوته دلان می بینـم

نیســت جــای گل و بلبل، کنـج ویـران آبـــاد
غصه ی قلب تــرا مـن به عیـان می بینـم

بگــــــذر از دایــــره ی بستــه ی دل آزاری
چـاره ی کار، عبور از دگــران می بینـم

باز کــن چیـن و شکـن از خـم ابـــرو جـــانا
درپس پـرده بسـی بازی وخوان می بینـم

مهررا توشه ی ره کن که دراین سیروسلوک
عـاشقان را به ســراپـرده روان می بینـم

 

--- ---

تاريخ : یک شنبه 17 دی 1391برچسب:, | 11:21 | نویسنده : nsm.lxb |

یک جمله همیشه یادت باشه:

آنــلـایــن تـــریـــن هــــا تنهـــاتــریـنـنـد

 

--- ---

تاريخ : یک شنبه 17 دی 1391برچسب:, | 1:25 | نویسنده : nsm.lxb |

 همه ی کلمات با آنچه میان من و توست بیگانه اند…

  و من هیچ کلمه ای را برای گفتگو با تو شایسته تر از سکوت نیافته ام

آیا سخن مرا میشنوی؟؟؟؟

--- ---

تاريخ : یک شنبه 17 دی 1391برچسب:, | 1:21 | نویسنده : nsm.lxb |

 

اگه از ياد دارد دورت مي اندازد
نگران نباشيد......
در زباله داني عشق هم كساني هستند كه ميگردند

و يافته هايشان برايشان با ارزش است
شايد چون اضافه ندارند!!!!!
پس هر دور انداخته اي زباله نيست.

--- ---

تاريخ : چهار شنبه 13 دی 1391برچسب:, | 12:57 | نویسنده : nsm.lxb |

 

--- ---

تاريخ : چهار شنبه 13 دی 1391برچسب:, | 12:43 | نویسنده : nsm.lxb |

 

--- ---

تاريخ : چهار شنبه 13 دی 1391برچسب:, | 12:40 | نویسنده : nsm.lxb |

 

سردار پرافتخار ایران یعنی هرمزان در سمت فرمانداری خوزستان انجام وظیفه می‌كرد. هرمزان كه یكی از فرمانداران جنگ قادسیّه بود. بعد از نبردی در شهر شوشتر و زمانی كه هرمزان در نتیجه خیانت یك نفر با وضعی ناامید كننده روبرو شد، نخست در قلعه‌ای پناه گرفت و به ابوموسی اشعری، فرمانده تازیها آگاهی داد كه هر گاه او را امان دهد، خود را تسلیم وی خواهد كرد. ابوموسی اشعری نیز موافقت كرد از كشتن او بگذرد و ویرا به مدینه نزد عمربن الخطاب بفرستد تا خلیفه درباره او تصمیم بگیرد. با این وجود، ابوموسی اشعری دستور داد، تمام 900 نفر سربازان هرمزان را كه در آن قلعه اسیر شده بودند، گردن بزنند. (البلاذری، فتوح البُلدان، به تصحیح دكتر صلاح‌الدیّن المُنَجَّذ (قاهره: 1956)، صفحه 468

پس از اینكه تازیها هرمزان را وارد مدینه كردند، ... لباس رسمی هرمزان را كه ردائی از دیبای زربفت بود كه تازیها تا آن زمان به چشم ندیده بودند، به او پوشاندند و تاج جواهرنشان او را كه «آذین» نام داشت بر سرش گذاشتند و ویرا به مسجدی كه عمر در آن خفته بود، بردند تا عمر تكلیف هرمزان را تعیین سازد. عمر در گوشه‌ای از مسجد خفته و تازیانه‌ای زیر سر خود گذاشته بود. هرمزان، پس از ورود به مسجد، نگاهی به اطراف انداخت و پرسش كرد:........

 

--- ---

ادامه مطلب
تاريخ : چهار شنبه 13 دی 1391برچسب:, | 12:22 | نویسنده : nsm.lxb |

 

 

تو را آرزو كردم.....
هر چه تكان دادم صدايي نيامد
لعنتي جعبه ي دلم خالي بود......

--- ---

تاريخ : یک شنبه 3 دی 1391برچسب:, | 21:40 | نویسنده : nsm.lxb |

 

--- ---

تاريخ : یک شنبه 3 دی 1391برچسب:, | 21:20 | نویسنده : nsm.lxb |

 

--- ---

تاريخ : یک شنبه 3 دی 1391برچسب:, | 21:18 | نویسنده : nsm.lxb |

 

--- ---

تاريخ : یک شنبه 3 دی 1391برچسب:, | 21:15 | نویسنده : nsm.lxb |

 

اي كاش بخاري ها نفتي نبود.....

اي كاش درها دستگيره داشت.....

اي كاش......

--- ---

تاريخ : یک شنبه 26 آذر 1391برچسب:, | 11:8 | نویسنده : nsm.lxb |

 

آدمي را ديدم كه با سايه ي خود درد دل ميكرد!

چه رنجي مي كشد طفلك ، وقتي هوا تاريك است؟؟!!!

--- ---

تاريخ : یک شنبه 26 آذر 1391برچسب:, | 11:1 | نویسنده : nsm.lxb |

 

یلدا یعنی یادمان باشد که زندگی آنقدر کوتاه است که یک دقیقه بیشتر با هم بودن را باید جشن گرفت . یلدایتان پیشاپیش مبارک

--- ---

تاريخ : شنبه 25 آذر 1391برچسب:, | 11:48 | نویسنده : nsm.lxb |

 

به اخر پاییز پاییز رسیدیم,همه دم میزنند از شمردن جوجه ها!!!
روی تختت امشب، بشمار تعداد دلهایی را که به دست اوردی
بشمار تعداد لبخندهایی که بر لب دوستات نشاندی
بشمار تعداد اشک هایی که از سر شوق و غم ریختی
فصل زردی بود، تو چقدر سبز بودی؟
جوجه ها را بعدا با هم میشماریم!!

--- ---

تاريخ : شنبه 25 آذر 1391برچسب:, | 11:42 | نویسنده : nsm.lxb |

 

خنده را معنای سرمستی مدان

آنکه میخندد غمش بی انتهاست.....!

--- ---

تاريخ : شنبه 25 آذر 1391برچسب:, | 11:35 | نویسنده : nsm.lxb |

 

در این دنیا صدای پای مردمــــــی می آید که همچنان که تورا می بوســــــــند طناب دار تورا

میبافند مردمی که صادقـــــــانه دروغ میگویند و خالصانه به تو خیـــــــانت میکنند

": پس در این دنیا هر چه تنـــــــــــــــــــــــــها تر باشی پیروز تری...

--- ---

تاريخ : جمعه 24 آذر 1391برچسب:, | 19:43 | نویسنده : nsm.lxb |
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 21 صفحه بعد