خدایا تو می­دانی انسان بودن و ماندن چه دشوار است

  

خدایا تو می­دانی انسان بودن و ماندن چه دشوار است

چه زجری می­کشد آن کس که انسان است و از عشق سرشار!

خدايا کفر نمی­گويم
پريشانم
چه می­خواهی تو از جانم؟!
مرا بی آنکه خود خواهم اسير زندگی کردی.
خداوندا!
اگر روزی ز عرش خود به زير آیی
لباس فقر پوشی
غرورت را برای تکه نانی
به زير پای نامردان بياندازی
و شب آهسته و خسته
تهی دست و زبان بسته
به سوی خانه بازآيی
زمين و آسمان را کفر مي­گويی
نمی­گويی؟!
خداوندا!
اگر در روز گرماخيز تابستان
تنت بر سايه­ی ديوار بگشايی
لبت بر کاسه­ی مسی قير اندود بگذاری
و قدری آن طرف­تر
عمارت های مرمری بينی
و اعصابت بر سکه­ای اين­سو و آن­سو در روان باشد
زمين و آسمان را کفر می­گويی
نمی­گويی؟!
خداوندا!
اگر روزی بشر گردی
ز حال بندگانت با خبر گردی
پشيمان می­شوی از قصه خلقت - از اين بودن - از اين بدعت
خداوندا تو مسئولی.
خداوندا تو می­دانی انسان بودن و ماندن
در اين دنيا چه دشوار است.
چه رنجی می­کشد آن­کس که انسان است و از احساس سرشار است...

دکتر علی شریعتی


---- ---- ---- --- ---

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : یک شنبه 22 مرداد 1391برچسب:, | 21:53 | نویسنده : nsm.lxb |